من عاشق دخترانی با چنین سینه های ظریف و بیدمشکی صاف هستم. آنها مانند شبنم صبح هستند - بوی طراوت و پاکی. هر مردی دوست دارد از جذابیت های خود لذت ببرد. در اینجا و آن مرد یکباره روی سه جوانه پایین آمد، آنها را له کرد و نهایت لذت را برد. و روشی که با چه لذتی او را مکیدند و تقدیر او را چشیدند، شگفتانگیز است. این همان دختری است که من می خواهم همین الان دستم را بگیرم.
چه کسی شک دارد که پدران باید دختران خود را بزرگ کنند؟ فقط روش هر کس متفاوت است. شاید لعنت به گلویش روش افراطی باشد، اما حداقل می فهمد که بابا مسئول است و در این خانه فقط دیک او را می توان در دهان گرفت. نظم، نظم است. و اسپرمی که او در چشم او شلیک کرد، حافظه دختر را تازه می کند.
لعنتی منم میخوام انجامش بدم