اما شما نباید انیماشک جوان را از خود دور می کردید. او با عکس هایش مانند دختران رفتار می کرد. و آن میلف سرگرمی اش را مسخره می کرد. بنابراین او را زمین گذاشت و بدون اینکه بخواهد سوراخ های خیس او را برداشت. و هر چه انگشتانش عمیق تر فرو می رفت، مقاومت کمتری نشان می داد. همیشه لعنت کردن رئیس و شلخته کردنش لذت بخش بود. پس از مکیدن خروس خود - او آن مرد را به عنوان استاد خود شناخت.
چه گلوی عمیقی؟ پیچ سیاه آنقدر ضخیم است که حتی در شکاف لب هم به سختی وارد سر می شود. بنابراین واضح است که او نمی تواند از گلوی او پایین برود، در اعماق دهانش به سختی یک انگشت دستش است!